محرم 1392
عزیزیم اولین محرمی که تو در جمع ما بودی و در مراسم عزاداری هاشرکت کردی .خیلی خوشحال بودم .این عکسهایی که ازت انداختیم همه خاطرات داره . مثلاًاین عکس خواب بودی ولی اینقدر دوست داشتم ببینم که تو لباسی که خاله حدیقه پارسال به نیت تو از شمال گرفته بود چه شکلب میشی زود تنت کردم . و این یکی ها زمانی که شب بود و بیدار شدی و مامانی لباستو تنت کرد و به هیئت رفتیم . یه شب دیگه که مهدی اونی که تو رو خیلی دوست داشت اومد که با هم بریم هیئت دوباره ازت انداختم . اینجا هم منو شما و مهدی عکس انداختیم . مهدی هم که خیلی دوست داشت بغلت کته و باهات عکس بندازه .و اینم شد و شما پستونک گذاشتی که گریه نکنی و ع...
نویسنده :
مامان جون
9:39